واقعه اى شگفت انگیز از زائرین مشهد

مرحوم فاضل عراقى در دارالسلام نقل کرده است در سال 1298 هجرى قمرى این معجزه واقع گردیده ادامه مطلب ...

رسول خدا در خانه ام سلمه

  

در حالى که عامه نسبت به خاک کربلا روایت ها را نقل کرده اند و مرحوم امینى نیز در کتاب سیرتنا و سنتنا از چند کتاب معتبر عامه ذکر فرموده است .
روزى رسول خدا (ص ) در خانه ام سلمه بود و به او فرمود من مى خواهم قدرى استراحت کنم کسى وارد نشود. رسول خدا (ص ) استراحت فرمود و ام سلمه درب حجره نشسته بود که اگر کسى بخواهد وارد شود مانع شود. ناگهان حسین (ع ) آمد ام سلمه نتوانست جلویش را بگیرد و بر رسول خدا وارد شد. ام سلمه خواست عذر بیاورد که یا رسول الله (ص ) من نتوانستم از حسین جلوگیرى نمایم که رسول خدا (ص ) فرمود حسین نور چشم من است یعنى حسین (ع ) استثناء است آمدنش مانعى نداشت آن وقت حسین (ع ) را در دامنش نشانید و گریه کرد. ام سلمه پرسید یا رسول الله چرا گریه مى کنید؟ پیغمبر جریان آینده حسین را فرمود. یکى از مجالس عزادارى پیغمبر (ص ) براى حسین همین مجلس است چند مرتبه در خانه عایشه و چند مرتبه هم در خانه ام سلمه بود که در کتب عامه نقل کرده اند.

عتبه بن ربیعه

از بزرگان قریش بود، در روزهایى که حضرت حمزه (ع ) اسلام آورده بود، سراسر محفل قریش را غم و اندوه فرا گرفته بود

ادامه مطلب ...

بلال حبشى

  

پدر و مادر وى کسانى بودند که از حبشه به حالت اسارت وارد جزیرة العرب شده بودند، بلال که بعدها موذن رسول خدا شد غلام امیه بن خلف بود. امیه ، از دشمنان سرسخت پیشواى بزرگ مسلمانان بود، چون عشیره رسول خدا (ص ) دفاع از حضرت را به عهده گرفته بودند وى براى انتقام غلام تازه مسلمان خود را در ملاء عام شکنجه مى داد، او را در گرمترین روزها با بدن برهنه روى ریگهاى داغ مى خوابانید، سنگ بسیار بزرگ و تفتیده اى را روى سینه او مى نهاد و او را با جمله زیر مخاطب مى ساخت :
دست از تو برنمى دارم تا این که به همین حالت جان بسپارى ، یا از اعتقاد به خداى محمد برگردى و لات و عزى را پرستش کنى ولى بلال در برابر آن همه شکنجه ، گفتار او را با دو کلمه که روشنگر پایه استقامت او بود پاسخ مى داد و مى گفت : احد احد یعنى خدا یکى است ، خدا یکى است ، و هرگز به آیین شرک و بت پرستى ایمان ندارم . استقامت این غلام سیاه که در دست سنگدلى اسیر بود، مورد اعجاب دیگران واقع گشت . حتى ورقه بن نوفل دانشمند مسیحى عرب بر وضع رقت بار بلال گریست و به امیه گفت : به خدا سوگند هرگاه او را با این وضع بکشید من قبر او را زیارتگاه خواهم ساخت . گاهى امیه شدت عمل بیشترى نشان میداد، ریسمانى به گردن بلال مى افکند و به دست بچه ها مى داد، تا او را در کوچه ها بگردانند.
در جنگ بدر نخستین جنگ اسلام و کفر، امیه با فرزندش اسیر شدند، برخى از مسلمانان به کشتن امیه راءى نمى دادند، ولى بلال مى گفت : او پیشواى کفر است ، باید کشته شود و بر اثر اصرار او پدر و پسر به کیفر اعمال ظالمانه خود رسیدند و هر دو کشته شدند.
و بعدها بلال حبشى مؤ ذن رسول خدا شد، پیامبر (ص ) از این طریق مى خواست به مردم بفهماند که در دین اسلام فضیلت و برترى انسان نسبت به دیگر انسانها بستگى به تقواى انسان نه مال و ثروت ، دارد نه قومیت ، رنگ و نژاد.
بلال حبشى به خاطر برترى در ایمان و تقوى نسبت به بعضى دیگر از مسلمین ، به عنوان مؤ ذن پیامبر اکرم (ص ) انتخاب شد، با وجودى که چهره او سیاه و لکنت زبان هم داشت .

چند نکته آموزنده از این سرگذشت

 

1 - این داستان دلیل محکم بر رشادت و شجاعت فوق العاده خلیل الرحمان (ابراهیم ) است . تصمیم ابراهیم راجع به شکستن بتها و ویران کردن مظاهر و وسائل شرک ، چیزى نبود براى نمرودیان مخفى مانده باشد، زیرا او نکوهش و بدگوییهاى خود، کمال تنفر و انزجار خویش را از بت پرستى ابراز داشته بود.
2 -
ضربات شکننده ابراهیم (ع ) اگر چه به صورت ظاهر یک قیام مسلحانه و خصمانه بود ولى قیافه واقعى این نهضت چنان که از گفتار ابراهیم با هیئت دادرسان استفاده مى شود فقط جنبه تبلیغاتى داشت ، زیرا وى آخرین چاره را براى بیدار کردن عقل و فطرت خفته آنها این دید که ، تمام بتها را بشکند و بزرگتراز همه را سالم نگاه دارد.
3 -
حضرت ابراهیم (ع ) مى دانست با این کار به حیات و زندگى او خاتمه داده خواهد شد و قاعدتا باید زیاد مضطرب و متوارى گردد لااقل از مزاج و بذله گویى دست بردارد ولى برعکس کاملا بر روح و اعصاب خود مسلط بود، و این بذله گویى در محکمه ظالمان ، سخن کسى است که خود را براى هر گونه حادثه اى آماده سازد و بیم و هراس به خود راه نداده باشد.