|
نادانى مى خواست به الاغى سخن گفتن بیاموزد، گفتار را به الاغ تلقین مى کرد و به خیال خود مى خواست سخن گفتن را به الاغ یاد بدهد.
حکیمى او را دید و به او گفت : ((اى احمق ! بیهوده کوشش نکن و تا سرزنشگران تو را مورد سرزنش قرار نداده اند این خیال باطل را از سرت بیرون کن ، زیرا الاغ از تو سخن نمى آموزد، ولى تو مى توانى خاموشى را از الاغ و سایر چارپایان بیاموزى . ))
حکیمى گفتش اى نادان چه کوشى |
در این سودا بترس از لولائم (444) |
نیاموزد بهایم (445) از تو گفتار |
تو خاموشى بیاموز از بهائم |
هر که تاءمل نکند در جواب |
بیشتر آید سخنش ناصواب |
یا سخن آراى چو مردم بهوش |
یا بنشین همچو بائم خموش |