نتیجه دوستى با نادان

 

پهلوانى از بیابانى مى گذشت .
خرسى را دید که در تله اى گرفتارشده بود.

پهلوان خرس را نجات داد.
خـرس نـیز با او دوست شد وپس ازآن , همه جا همراه او بود.
روزى حکیمى به پهلوان گفت : خرس یک حیوان نااهل است .
دوستى با نااهلان نیز روا نیست .
به دوستى خرس دل مبند.
پـهلوان سخن حکیم را گوش نکرد.
تا آن که روزى خرس و پهلوان در گوشه اى خوابیده بودند.
از قـضـا مـگسى به سراغ خرس آمد.
خرس هر چه با دستش آن مگس را رد مى کرد, باز مگس مى آمد واوراآزار مـى داد.
سـرانجام خرس برخاست و رفت از کنار کوه ,سنگى بزرگ برداشت و آورد.
چون دیـد آن مگس روى صورت پهلوان نشسته است , آن سنگ بزرگ را با خشم روى آن مگس انداخت تـااورابـکـشـد, در نـتـیجه سر پهلوان , زیر آن سنگ بزرگ کوفته شد و او جان داد.
این بود نتیجه دوستى با خرس که به دوستى خاله خرسه معروف است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد