- یار در خانه و ...

 

کسى از خدا گنج بى‏رنج خواست . بسى التجا کرد و دعا خواند و اشک ریخت. شبى در خواب دید که فرشته‏اى به او مى‏گوید: ((فردا به گورستان شهر رو . آن جا بر مزار فلان آدم بایست و رو جانب مشرق کن . تیرى در کمان بگذار و بینداز. هر جا تیر افتد، آن جا گنج است . ))

از خواب برخاست و چنان کرد که در خواب دیده بود؛ اما گنجى نیافت. خبر به پادشاه رسید . او نیز تیراندازانى گمارد تا تیر به مشرق اندازند و هر جا تیرها مى‏افتاد، مى‏کندند؛ باز گنجى یافت نشد.
مرد فقیر به خانه آمد و به درگاه خدا نالید که
(( پس از عمرى، مرا گنجى نمودى، اما باز ندادى . گنج نیافتم و رسواى شهر نیز شدم .)) خوابید و دوباره همان فرشته را به خواب دید .
گفت: آنچه گفتى به جا آوردم، اما گنج نیافتم.
فرشته گفت:
(( نه؛ آنچه ما گفتیم به جا نیاوردى . آنچه خود پنداشتى، کردى . ما گفتیم که تیر در کمان بگذار، نگفتیم کمان را بکش . اگر تیر در کمان مى‏گذاشتى و رها مى‏کردى، تیر پیش پاى تو مى‏افتاد و تو گنج را زیر پاى خود مى‏یافتى .))
صبح برخاست و این بار همان کرد که در خواب به او الهام شده بود. گنج یافت و دانست که هر چه از خیر و نیکى است، نزدیک است و مردمان بى‏سبب به راه‏هاى دور مى‏روند تا خیرى کسب کنند یا توشه‏اى براى آخرت بیندوزند .
- برگرفته از: مثنوى معنوى، دفتر ششم .
اى کمان و تیرها برساخته صید نزدیک و تو دور انداخته
هر که دور اندازتر، او دورتر وز چنین گنج است او مهجورتر
آنچه حق است اقرب از حبل الورید تو فکنده تیر فکرت را بعید
(دفتر ششم، ابیات 5 2353
?

یار در خانه و ما گرد جهان مى‏گردیم - - آب در کوزه و ما تشنه لبان مى‏گردیم - صائب تبریزى .
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد