و در مدارک معتبر موجود است و خلاصه اش آن است که در سال مزبور که نود و چند سال قبل است چند نفر از بحرین جهت زیارت حضرت رضا(ع ) حرکت مى کنند عده اى از اهل اخلاص با زن و بچه به مشهد حضرت رضا مى آیند و مدتى توقف مى نمایند. خرجیشان براى برگشت تمام مى شود تصمیم داشتند از مشهد به کربلا و بعد بصره بیایند و از طریق دریا به وطن خودشان (بحرین ) برگردند حالا چه کنند نمى توانند بمانند و نمى توانند برگردند. متوسل به حضرت رضا(ع ) مى شوند کسى هم به آنها قرض نمى داد تا روز چهاردهم رجب هنگام ظهر مى خواستند دسته جمعى به حرم مشرف شوند یک نفر به آنها گفت شما خیال کربلا ندارید گفتند چرا اما وسیله نداریم گفت من چند قاطر دارم در اختیارتان مى گذارم . گفتند ما خرجى راه نداریم گفت آن را هم مى دهم گفتند مقدارى هم در همین جا بدهکاریم گفت بدهى را نیز مى پردازم . همین امروز عصر درب دروازه سوار شوید. آماده شدند درب دروازه سوار شدند و به راه افتادند این طور که ثبت کرده اند سه ساعت تقریبا حرکت کردند گفت پیاده شوید همین جا نماز بخوانید و شامتان را بخورید من همین جا قاطرها را مى چرانم و قدرى استراحت مى کنم . مسافرین پیاده شدند و کارشان را کردند مدتى گذشت خبرى از آن شخص و قاطرهایش نشد. ناراحت شدند مردها این طرف و آن طرف گشتند شب مهتابى است لکن هیچ اثرى از آن شخص و قاطرها نیست گفتند کلاه سر ما گذاشته چه کنیم ؟ هوا روشن شد نمازشان را خواندند این طور تصمیم گرفتند که سه ساعت راه که بیشتر نیامده اند به مشهد برمى گردند تا در بیابان نمیرند. بارشان را بستند حرکت کردند مقدارى که رفتند چشمشان به نخل افتاد نخلستان کجا خراسان کجا! چشمشان به یک نفر عرب افتاد تعجب کردند لباس عربى اینجا؟! پرسیدند اینجا کجاست ؟ گفت : کاظمین است . تعجب کردند پیشتر آمدند چشمشان به دو گنبد مطهر موسى بن جعفر و جوادالائمه افتاد شوق عجیبى پیدا کردند ضجه کنان وارد حرم شریف مى شوند مردم خبردار مى گردند و این قضیه تاریخى از مسلمات است . |