دحیه کلبى ماءمور شد که نامه رسول خدا را به قیصر روم برساند، او سفرهاى متعددى به شام داشت و به نقاط مختلف شام کاملا آشنا بود. قیافه گیرا، صورت زیبا و سیرت نکوى وى شایستگى همه جانبه او براى انجام این وظیفه خطیر ایجاب نمود. وى پیش از آن که شام را به قصد قسطنطنیه ترک کند در یکى از شهرهاى شام یعنى شهر بصرى (بصرى مرکز استاندارى استان حوران بود که از مستعمرات قیصر روم به شمار مى رفت ) اطلاع یافت که قیصر روم عازم بیت المقدس است ، لذا فورا با استاندارى بصرى (حارث بن ابى سمر) تماس گرفت و ماءموریت خطیر و پراهمیت خود را به او ابلاغ کرد. مؤ لف طبقات مى نویسد: پیامبر اسلام (ص ) دستور داده بود، که نامه را به حاکم بصرى بدهد و او نامه را به قیصر برساند. شاید این دستور از این نظر بود، که پیامبر شخصا از مسافرت قیصر آگاهى داشت و یا از این جهت که شرایط و امکانات دحیه محدود بوده و مسافرت تا قسطنطنیه خالى از اشکال و مشقت نبوده است . در هر صورت ، سفیر پیامبر اسلام با حاکم بصرى تماس گرفت . استاندار، عدى بن حاتم را خواست و او را ماءمور کرد تا همراه سفیر پیامبر (ص ) به سوى بیت المقدس بروند و پیام نامه پیامبر (ص ) را به حضور قیصر روم برسانند. ملاقات سفیر با قیصر در شهر حمص بود. او وقتى مى خواست به حضور قیصر برسد، کارپردازان سلطان به او گفتند: باید در برابر قیصر سر به سجده بگذارى و در غیر این صورت به تو اعتنا نکرده و نامه تو را نخواهد گرفت . (دحیه ) سفیر خردمند پیامبر اسلام گفت : من براى کوبیدن این سنتهاى غلط رنج این همه راه را بر خود هموار کرده ام ، من از طرف صاحب رسالت ، محمد (ص ) ماءمورم به قیصر ابلاغ کنم ، که بشر پرستى باید از میان برود و جز خداى یگانه کسى مورد پرستش واقع نگردد، حال با این ماءموریت و با این عقیده و اعتقاد چگونه مى توانم ، تسلیم نظریه شما شوم و در برابر غیر خدا سجده کنم ؟ منطق نیرومند، صلابت و استقامت سفیر باعث اعجاب کارکنان دربار قرار گرفت . یک نفر از درباریان خیراندیش ، به دحیه گفت : شما مى توانى نامه را روى میز مخصوص سلطان بگذارى و برگردى و کسى جز قیصر دست به نامه هاى روى میز نمى زند و هر موقع قیصر، نامه را خواند شما را به حضور مى طلبد. دحیه از راهنمایى آن مرد تشکر کرد، نامه را روى میز گذارد و بازگشت . قیصر، نامه را گشود ابتداى نامه که با بسم الله شروع شده بود، توجه قیصر را جلب کرد و گفت : من از غیر سلیمان (ع ) تاکنون چنین نامه اى را ندیده ام . سپس مترجم ویژه عربى خود را خواست تا نامه را بخواند و ترجمه کند. او نامه پیامبر (ص ) را چنین ترجمه کرد: نامه اى است از محمد فرزند عبدالله به هرقل بزرگ روم (قیصر) درود بر پیروان هدایت . من تو را به آیین اسلام دعوت مى کنم ، اسلام آور تا در امان باشى . خداوند به تو پاداش مى دهد، (پاداش ایمان خود و پاداش ایمان کسانى که زیر دست تو هستند) و اگر از آیین اسلام روى گردانى گناه (الیسیان ) (کارمند دربار) نیز بر گردن توست . (اى اهل کتاب ما شما را به یک اصل مشترک دعوت مى کنیم : غیر خدا را نپرستیم ، کسى را انباز (شریک ) او قرار ندهیم ، بعضى از ما بعضى دیگر را به خدایى نپذیرد، هرگاه اى محمد آنان از آیین حق سر بر تاختند بگو: گواه باشید که ما مسلمانیم .) ترجمه آیه 65 از سوره آل عمران . |