ابوالقاسم حالت، فرزند کربلائى محمد تقى، از شاعران نامى و مشهور معاصر مىباشد . او در سال 1292 هجرى شمسى در تهران چشم به جهان گشود، پس از کسب تحصیلات در شرکت ملى نفت ایران استخدام و مشغول به کار شد .
ابوالقاسم حالت با روحیه والائى که داشت، به استخدام در شرکت نفت اکتفا نکرد و با تلاش و کوشش شبانه روزى به مطالعه پرداخت و با ذوق و استعداد درخشانى که داشت، توانست آثار فرهنگى، هنرى، تاریخى، اخلاقى و دینى ارزشمند و فراوانى را از خود به یادگار بگذارد .
ابوالقاسم حالت از سن پانزده سالگى، سرودن شعر پرداخت . اشعار و مقالات زیباى او در کلیه روزنامههاى کثیر الانتشار و مجلات و کتابهاى شعر در نیم قرن اخیر چاپ و منتشر مىگردید.
ابوالقاسم حالت طبعى روان و تسلطى اعجابانگیز در سرودن شعر داشت، او در سرودن انواع شعرها طبع آزمایى مىکرد و به خوبى از عهده آنها بر مىآمد. تمام اشعارش شیرین و روان و ساده است، ذوق او به سرودن اشعار فکاهى تمایل زیادى داشت . او اشعار خود را در روزنامه ((توفیق)) که سر دبیرى این روزنامه را بر عهده داشت و همچنین روزنامه ((حاجى بابا)) و غیره منتشر مىنمود . اشعار فکاهى ابوالقاسم حالت با نامهاى مستعار ((خروس لارى)) و ((هدهد میرزا)) و ((شوخ)) و ((ابوالعینک)) انتشار مىیافت .
برخى دیگر از آثار و ترجمههاى استاد حالت بدین قرار است:
1 سخنان محمد (ص) با ترجمه به انگلیسى و اشعار فارسى .
2 کلمات قصار على بن ابیطالب (ع) با ترجمه فارسى، انگلیسى و رباعیات فارسى .
3 - سخنان حسین بن على (ع)
4 ترجمه سى و سه جلد از کتاب تاریخ معروف ((کامل ابن اثیر))
5 دیوان حالت، مجموعه قصائد عرفانى، دینى و اخلاقى او .
6 زندگانى من، اثر مارک تواین، ترجمه از انگلیسى .
7 ناپلئون در تبعید.
سرانجام این دانشمند محقق و پر تلاش پس از یک عمر خدمات علمى و فرهنگى در سن 79 سالگى، در آذرماه 1371 هجرى شمسى در تهران، چهره در نقاب خاک کشید .
از اشعار اخلاقى و عرفانى وى هم این است:
به حریم قرب خدا کسى، ز سر هوس ننهاده پا - - اگر آیت هوسى برو، اگر آفت هوسى بیا
تو که مستى از مى خودسرى، تو که گشتهاى ز خدا برى - - ز چه نام قرب خدا برى، تو کجا و قرب خدا کجا؟
ز خدا اگرت بودت ادب، چه کنى جهان و جنان طلب - - همه رب طلب که رسى به رب، چه در این سرا، چه در آن سرا
برد آن رهى به سعادتى، که شود مرید ارادتى - - رسد آن به شهد شهادتى، که شود تنش سپر بلا
نبرى سعادت سرمدى، نرسى به فیض موحدى - - مگر آن زمان که چو مقتدا، به موحدى کنى اقتدا