از امام صادق (ع ) نقل شده است که آن حضرت فرمودند: زمانى که خداى را خواندم و دعایم مستجاب شد؛ اما حاجتم را فراموش کردم ؛ زیرا همین که خدا دعاى بنده اش را اجابت فرمود و به او اقبال نمود، نعمت هاى ابدى اش باشد و البته این را نمى توانند درک کنند مگر عارفان بالله و محبان عامل برگزیدگان خاص الهى . (258) |
خداوند سبحان مى فرماید: فاذا قضیتم الصلوة فاذکروا الله قیاما و قعودا و على جنوبکم ؛ (259) و چون نماز را به پایان بردید، خدا را ایستاده و یا نشسته و یا به پهلو خوابیده یاد کنید. |
ابو بصیر گفت : امام صادق علیه السلام فرمود: کسى سوره اى از قرآن را فراموش کرده است (یعنى آن را ضایع کرده است و ترک گفته است ) قرآن در صورت نیکو و درجه بلندى در بهشت براى او تمثل مى یابد و چون آن مثال را دید بدو مى گوید: تو کیستى بدین خوبى ؟ کاش براى من بودى . آن صورت ، یعنى همان مثال ، در جواب مى فرماید: آیا مرا نمى شناسى ؟ من فلان سوره ام . اگر مرا فراموش نمى کردى ، تو را به این مقام رفیع مى رساندم . (260) |
شیخ الرئیس در مقام عرفان مى گوید: عارف ، خوشرو، و خندان و متبسم است و از روى تواضع به کوچک تر، همان طور احترام مى کند که به بزرگ تر، و از دیدن افراد گمنام ، همان قدر خوشحال مى شود که از دیدن افراد نامدار؛ چگونه شاد نباشد و به وجد نیاید در حالى که به حق و همه چیز به این سبب که خداوند را در آن مى بیند شادمان است ، و چگونه براى او همگان یکسان نباشند، در حالى که همه نزد او اهل رحمت اند که مشغول باطل اند. تا آن جا که مى گوید: عارف ، شجاع است و چگونه شجاع نباشند در حالى که او از مرگ هراسى ندارد، و بخشنده است و چگونه بخشنده نباشد در حالى که از محبت باطل برکنار است ، و او حقد و کینه ها را فراموش مى کند و چگونه چنین نکند در حالى که ذکرش مشغول به حق است . (261) |
معاویة بن وهب گفته است : به سوى مکه رهسپار بودیم که پیرمردى متاءله و متعبد ما را همراهى مى کرد. لیکن او بر مذهب ما اطلاعى نداشت و (به مذهب اهل جماعت ) نماز را در سفر تمام مى خواند. برادر زاده اش که شیعه بود، او را در این سفر همراهى مى کرد. از قضا پیرمرد بیمار شد. برادر زاده اش را گفتم : اگر مذهب شیعه را بر عمویت عرضه بدارى ، امید است که او (از عقاب الهى ) رهایى یابد! همراهان ، همگى گفتند: این پیرمرد را به حال خود واگذارید؛ چه او بر همان حالى که هست نیکوست . لیک ، برادر زاده طاقت نیاورد و او را گفت : اى عمو! همه مدرم جز اندکى ، پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از دین خدا خارج شدند. همچنانکه باید از رسول صلى الله علیه و آله و سلم اطاعت و پیروى مى کردیم ، بایستى از على بن ابى طالب علیه السلام نیز اطاعت و پیروى کنیم ، او و اطاعت از او پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ، حق است . پیرمرد، نفسى کشید و فریاد برآورد: من آن چه را تو گفتى باور کردم . و سپس ، جانش از بدن خارج شد. پس از آن ، خدمت ابو عبدالله ، امام صادق علیه السلام مشرف گشتیم . على بن سرى ، ماجرا را براى حضرت نقل کرد. ابو عبدالله علیه السلام فرمود: آن مرد، اهل بهشت است . على بن سرى عرض کرد: او جز در همان وقت ، بر چیزى از مذهب شیعه آگاهى نداشت ! امام فرمود: پس جز این ، از او چه مى خواهید؟! به خدا سوگند که او به بهشت رفته است . (262) |
در کتاب من لایحضره الفقیه آمده است : از امام صادق علیه السلام از این کلام خداى تعالى ! پرسش شد که : کسى که با اعمال زشت ، تمام عمر اشتغال ورزد تا آن گاه که مشاهده مرگ کند، در آن هنگام پشیمان شود و گوید: اکنون توبه کردم ، توبه اش پذیرفته نیست ؟ امام در پاسخ فرمود: (یعنى ) هنگامى که امر آخرت را به چشم بیند. |
در جوامع روائیه درباره نمازهاى واجب و مستحب مروى است که فرایض را در یک محل مخصوص و معین منزل بخوانید؛ یعنى براى خود مصلاى خاصى براى اداى فرایض قرار دهید. و در وقت احتضار شما را در آنجا گذارند که موجب تخفیف شداید و غمرات موت است ؛ ولى نوافل را در اماکن متعدده بخوانید که براى شما شاهد باشند. شاید اختصاص فرایض به صورت اولى براى کثرت احتجاج محتضر در آن هنگام بدان باشد که بیش از شهود، وى را به کار آید. فتدبر! (263) |
و فى الکافى باسناده الى حفص ، عن مویس بن جعفر علیه السلام ؛ یا حفص ! من مات من شیعتنا و لم یحسن القرآن علم فى قبره لیرفع الله به من درجته . در کافى سند به حفص مى رساند و حفص گوید: امام موسى بن جعفر علیها السلام به من فرمود: اى حفص ! هر که از پیروان ما بمیرد و قرآن را خوب یاد نداشته باشد، در قبرش بدو آموزش دهند تا خداوند به این وسیله پایه اش را بالا برد. (264) |
انسان باید بداند که شفاعت را باید از این جا با خود ببرد و آن قدر که با انسان کامل ؛ یعنى امام عصرش عجل الله تعالى فرجه الشریف سنخیت دارد به همان اندازه از شفاعت بهره مند است و با قرآن و عترت پیوسته است ، پس هم قرآن شفیع است و هم عترت و ممکن است که شخص شفیعى هم شفیع جمعى شود، عاقل را اشاره کافى است ! (265) |
امام صادق علیه السلام مى فرماید: در شگفتم براى کسى که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار چیز پناه نمى برد: در شگفتم براى کسى که ترس بر او غلبه کرده ، چگونه به ذکر حسبنا الله و نعم الوکیل پناه نمى برد؛ زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر یاد شده فرمود: پس آن کسانى که به عزم جهاد خارج گشتند و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتى از جانب خداوند (عافیت ) و چیزى زاید بر آن (سود در تجارت ) باز گشتند و هیچ گونه بدى به آنان نرسید. و در شگفتم براى کسى که اندوهگین است ، چگونه به ذکر لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین پناه نمى برد؛ زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر فوق فرمود: پس ما (یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده ) از اندوه نجات دادیم و همین گونه مؤ منین را نجات مى بخشیم . و در شگفتم براى کسى که مورد مکر و حیله واقع شده ، چگونه به ذکر اءفوض امرى الى الله ان الله بصیر بالعباد پناه نمى برد؛ زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر فوق فرمود: پس خداوند (موسى را در اثر ذکر یاد شده ) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت . و در شگفتم براى کسى که طالب دنیا و زیبایى هاى دنیاست ، چگونه به ذکر ما شاء الله لا قوة الا بالله پناه نمى برد؛ زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل بعد از ذکر یاد شده (از زبان مردى که فاقد نعمت هاى دنیوى بود، خطاب به مردى که از آن نعمت ها بهره مند بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود مى دانى پس امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد... (266) |
ابو بصیر مى گوید که به حضرت امام صادق علیه السلام گفتم : در مورد خداى تعالى آگاهم کن که آیا مؤ منان روز قیامت او را مى بینند؟ فرمود: آرى ، و پیش از روز قیامت هم دیده اند. گفتم : کى ؟ فرمود: وقتى که به آنها گفت : اءلست بربکم ؟ قالوا بلى ؛ آیا من پروردگارتان نیستم ؟ گفتند آرى ، هستى . (267) بعد از مدتى ساکت شد و آن گاه فرمود: مؤ منان در دنیا، پیش از روز قیامت هم مى بینند؛ آیا تو همین الان او را نمى بینى ؟ ابو بصیر مى گوید: گفتم : فدایت شوم ! این حدیث را از جانب شما نقل بکنم ؟ فرمود: نه ، زیرا اگر آن را بگویى ، جاهل به معنایى که تو قابل هستى ، آن را انکار مى کند و بعد این را تشبیه و کفر به حساب مى آورد، و منظور رؤ یت با چشم نیست ؛ خدا بزرگ تر از چیزى است که مشبهان و ملحدان وصف مى کنند. (268) |
زهرى گفت : از امام سجاد علیه السلام شنیدم که مى فرمود: آیات قرآن خزینه ها هستند، پس هر خزینه را گشوده اى ، سزاوار است که در آن نظر کنى . (269) |
شخصى نزد سلمان فارسى آمد گفت : اى ابا عبدالله ! من توان آن ندارم که در شب نماز به جاى آورم . سلمان گفت : در روز گناه مکن ! (270) |
(271) اى دوست ! بدان که ، وضو نور است و دوام در طهارت ، تو را به عالم قدس ارتقا دهد. |
خداوند سبحان مى فرماید: یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا # و سبحوه بکرة و اصیلا # هو الذى یصلى علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات الى النور و کان بالمؤ منین رحیما ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! خدا را فراوان یاد کنید. و هر بامداد و شبانگاه تسبیحش گویید. اوست که خود و فرشتگانش بر شما درود مى فرستند تا شما را از تاریکى به روشنى برند؛ زیرا خداوند با مؤ منان مهربان است . (272) |
ابن خلکان در شرح حال ابو على جبایى گوید که : ابوالحسن اشعرى با استادش ابو على جبایى مناظره اى دارد که علما آن را نقل کرده اند و آن این است که ابوالحسن اشعرى از وى پرسید: چه مى گویید درباره سه برادر که یکى مؤ من و نیکوکار و پرهیزگار بود و مرد، و دومى کافر و فاسق و شقى بود و مرد، و سومى کودک خردسال که در همان کودکى بمرد؟ این سه تن چگونه است ؟ جبایى در جواب گفت : زاهد در درجات است ، و کافر در درکات است ، و صغیر از اهل سلامت است . سپس اشعرى گفت : اگر صغیر بخواهد به سوى درجات زاهد برود آیا! او اذن داده مى شود؟ جبایى گفت : نه ، زیرا به او مى گویند: برادرت به سبب طاعات کثیرش به این درجات رسید و تو را آن طاعات نبود. اشعرى گفت : صغیر مى گوید: خدایا! تقصیر من نبود؛ زیرا تو مرا باقى نگذاشتى و مرا قدرت بر طاعت ندارى . جبایى در جواب گفت : بارى جل و على مى گوید: من مى دانستم اگر تو باقى مى ماندى گناه مى کردى و مستحق عذاب الیم مى شدى ، لذا رعایت مصلحت تو کردم . اشعرى گفت : برادر کافر مى گوید: یا اله العالمین ! همچنان که حال برادر صغیر مرا مى دانستى ، به حال من نیز دانا بودى ، چرا مصلحت او را رعایت کردى و مصلحت مرا رعایت نکردى ؟ جبایى در جواب اشعرى بدو گفت : تو دیوانه اى ! اشعرى بدو گفت : نه ، من دیوانه نیستم ؛ بلکه حمار شیخ در گردنه بماند! سپس از جبایى منقطع شد و ترک مذهب وى کرد و اعتراضات بسیار بر گفته هایش داشت ، به طورى که وحشت بزرگى در میان شان پدید آمد. (273) |
امام باقر علیه السلام از جدش امیر مؤ منان نقل مى فرماید که : مردى برخاست و گفت : اى امیر مؤ منان ! با چه چیز خدایت را شناختى ؟ فرمود: با شکسته شدن عزم ها و همت ها؛ چون تصمیم به انجام کارى گرفتم ، مانع شد و چون عزم کردم پس قضاى الهى با عزمم مخالفت نمود؛ پس دریافتم که مدبر، کسى است جز من . مرد گفت : چه باعث شد شکر نعمت هاى او را به جاى آورى ؟ حضرت علیه السلام فرمود: به بلایا نگریستم که خداوند، آن ها را از من دور نمود و غیر مرا دچار آن ساخت ؛ از این رو دریافتم که او به من نعمت ارزانى داشته است ، پس شکرش را بر خود لازم دانستم . مرد پرسید: چرا لقایش را دوست دارى ؟ فرمود: چون دریافتم که براى من دین فرشتگان و فرستادگان و پیامبرانش را برگزیده ؛ دانستم که مرا گرامى داشته و فراموشم نکرده است . پس مشتاق لقایش شدم . (274) |
امام صادق علیه السلام فرمود: از جمله سخنان خداوند با حضرت موسى علیه السلام این بود که خطاب به او فرمود:: اى پسر عمران ! دروغ گوست کسى که بگوید: مرا دوست دارد؛ ولى چون شب فرا رسد، در خواب باشد؟! آیا محب ، مایل نیست که با محبوبش خلوت کند؟! اى پسر عمران ! من دوستانم را مى شناسم ، وقتى فرا رسد، دیده آنان ، از قلب شان متحول شود و عقوبتم برابر چشمان شان مجسم گردد. از روى مشاهده مرا خطاب نمایند و از روى حضور با من تکلم کنند. اى پسر عمران ! از قلبت مرا خشوع ده و از بدنت خضوع و از چشمت ، در ظلمات شب ، اشک ! مرا بخوان که قریب و مجیبم خواهى یافت ! (275) |
جناب ثقة الاسلام کلینى در کتاب شریف اصول کافى از امام صادق علیه السلام روایت فرموده است که : شخصى همراه حضرت عیسى علیه السلام بود تا به دریا رسیدند و با حضرت بر روى آب راه مى رفتند و از دریا مى گذشتند. این جانى است که بر آب تصرف مى کند، این همان جا است که مرده را زنده مى کند، و ابراء اکمه و ابرص مى نماید، و جان هاى مرده را زنده مى کند و حیات مى دهد، و هر کسى که به تعلیم معارف حقه ، نفوس را احیاء مى کند عیسوى مشرب است . آن شخص دید که بر روى آب مثل زمین هموار عبور مى کنند، در عین عبور به این فکر افتاد که حضرت چه مى گوید و چه مى کند که بر روى دریا این گونه راه مى روند، دید حضرت مى گوید: بسم الله ، از روى عجب به این گمان افتاد، که اگر خودش از تبعیت کامل بیرون آید و مستقلا بسم الله بگوید، مانند حضرت مى تواند بر آب بگذرد، از کامل ، بریدن همان و غرق شدن همان ، استغاثه به حضرت ، روح الله نمود آن جناب نجاتش داد. (276) |
الهى ! قرآن و انسان و عرفان و برهان یکى اند و از هم جدایى ندارند، حسن را تاءحد جمعى ده ! (277) |
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: جز به ذکر خدا، زیاده مگویید؛ چه سخن بسیار که در آن ذکر خداوند نباشد، قلب را قساوت بخشد و دورترین مردم از خداوند، شخص قسى القلب است . |
باید سعى شود که قرآن کریم و ادعیه اعم از ماءثور و غیر ماءثور صحیح قرائت شود فى الکافى عبدالله علیه السلام قال : اءعرب القرآن فاءنه عربى . امام صادق علیه السلام فرمود: قرآن را با لحن عربى ، بدون غلط قرائت کنید؛ زیرا که قرآن عربى است . (278) |
(279) امام صادق علیه السلام فرمود: تو را باکى نیست در حالى که بول مى کنى به یاد خدا باشى ؛ زیرا یاد خدا در همه حال نیکوست . بنابراین هیچ گاه از یاد خداوند به ستوه میا و از آن ملول مباش . (280) |
شخصى بود که در قدیم ، ظروفى پر از نفت را با اسب و قاطر به دهات و روستاها مى برد، روزى شخصى از او پرسید که : تو خدایت را چگونه شناخته اى ؟ نفتى جواب داد: خوب گوش کن ، من هر گاه که از مبداء راه مى افتم ، پس از پر کردن این ظرف ها از نفت ، درب آن ها را با پارچه یا نایلونى محکم مى بندم و بعد هم با نخ ، محکم به دور آن مى پیچم ، با همه این ها، همیشه از در این ظروف ، نفت ها چکه چکه مى ریزد، ولى خداوند ما را طورى آفریده که اگر در شدیدترین حالات فشار قوى دافعه بدن قرار گیریم ، تا خودمان نخواهیم عمل دفع صورت نمى گیرد و غایط و بول بدون اراده نفس ، خارج نمى شود و در عین حال هیچ گاه به نخ و نایلون هم نیازى نیست ! من از این راه به وجود و عظمت خدا پى برده ام ! (281) |
واقعه امیر المؤ منین علیه السلام و پیکان در جنگ احد را مرحوم ملا فتح الله کاشانى در تفسیر منهج الصادقین در ضمن آیه الذین هم فى صلوتهم خاشعون در اول سوره مبارکه مؤ منون قرآن کریم نقل کرده است که : در اخبار صحیحه آمده که در روز احد پیکان مخالفین در بدن مبارک امیر المؤ منین علیه السلام نشست و از غایت وجع نتوانستند که آن را بیرون آورند؛ صورت حال را به حضرت رسالت صلى الله علیه و آله و سلم عرض کردند، فرمود که : وقتى که وى در نماز باشد، پیکان را از بدن اطهر او بیرون آوردند و خون بسیار بر سجاده آن حضرت ریخته شد، و چون از نماز فارغ شد و آن خون را مشاهده نمود، پرسید که : این خون چیست ؟ گفتند که : در حینى که پیکان از بدن شما بیرون آوردیم این خون از آن جراحت بیرون آمد، فرمود: به خدایى که جان على در قبضه قدرت اوست که در نیافتیم و واقف نشدم که شما در چه وقت بدن مرا شکافتید و پیکان را بیرون آوردید. (282) |
خداوند سبحان مى فرماید: فاقراءوا ما تیسر من القرآن ؛ با این همه ، تا حدى که میسرتان است قرآن بخوانید. (283) |
روزى على علیه السلام وارد بازار شد. مردى را دید که مى گوید: نه ! سوگند به کسى که هفت حجاب دارد؛ حضرت پرسید: منظورت کیست ؟ گفت : خدا! اى امیر مؤ منان ! حضرت فرمود: اشتباه مى کنى ، مادر به عزایت بنشیند! میان خدا و خلقش هیچ حجابى نیست و هر جا که باشند خداوند با آن هاست . مرد پرسید: اى امیر مؤ منان ! کفاره آن چه که گفتم چیست ؟ فرمود: این که بدانى هر جا باشى خدا با توست . مرد گفت : آیا به مساکین طعام دهم ؟ حضرت فرمود: نه ! چون به غیر خدایت سوگندى خوردى ! (284) |
الهى ! امشب ، که شب قدر است ، همه قرآن به سر مى کنند، حسن را توفیق ده که قرآن به دل کند! (285) |
حفص گفت : از امام هفتم شنیدم به مردى مى گفت : آیا بقاى در دنیا را دوست دارى ؟ آن مرد گفت : آرى . امام فرمود: براى چه ؟ گفت : براى قرائت قل هو الله احد. امام پس از ساعتى سکوت از آن مرد، فرمود: اى حفص ! هر کس از اولیاء و شیعیان ما بمیرد و قرآن را نیکو نداند، در قبرش قرآن را بدو تعلیم مى نمایند تا خداوند درجه او را به علم بالا ببرد؛ چه اینکه درجات بهشت بر قدر آیات قرآن است . به او مى گویند: بخوان قرآن را و بالا برو. پس مى خواند و بالا مى رود. (286) |
خواجه نصیرالدین گوید: از من پرسیدند: مذهب شیطان چیست ؟ من مطابق قرآن گفتم : شیطان در اصول ، اشعرى و در فروع ، حنفى است . امام در اصول چنان که گفته است رب بما اءغویتنى که اشعریان نسبت اعمال به خدا دهند و شیطان غوایت را نسبت به خداوند داده است . اما در فروع ، چون ماءمور به سجده آدم شد، سرباز زد و بین خاک و آتش مقایسه کرد و گفت : اءنا خیر منه خلقتنى من نار و خلقته من طین (287) و حنفیان که تابع ابو حنیفه اند، در فروع دین ، قیاس جایز دانند. (288) |
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید: خداوند متعال فرموده است : هر کس محدث شود و وضو نگیرد، بر من جفا کرده است ، و هر کس محدث شود و وضو گیرد، و دو رکعت نماز نخواند، او نیز بر من ظلم کرده است ، و کسى که دو رکعت را بخواند ولیکن دعا نکند، او هم جفا کرده است ، و آن کس که محدث شود، سپس وضو گیرد و دو رکعت نماز به جاى آرد و دعا کند و در امر دین و دنیایش از من حاجت طلبد، اگر اجابتش نکنم ، من به او جفا کرده ام ، ولى من خدایى ستمکار نیستم . (289) |
شرط بسیار مهم تاءثیر اذکار و ادعیه و اوراد و نظائرها طهارت انسان است که صرف لقلقه لسان سودى نبخشد؛ بلکه مبادا موجب قساوت و بعد هم بشود؛ زیرا که ذکر عارى از فکر است ، یعنى قلب بى حضور است ، و قلب بى حضور چراغ بى نور است و شخص بى نور از ادراک حقایق دور است . و مثل ذکر بى حضور مثل کورى است که در دست او مشعل نور است . (290) |
روایت شده است که : یکى از زنان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از ایشان پرسید: چه زمانى انسان خدایش را مى شناسد؟ حضرت فرمود: وقتى که خود را بشناسد. (291) (292) |
در این آیه خداوند مى فرماید: ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق اءیدیهم کسانى که با رسول خدا بیت کردند، همانا با خدا بیعت کردند و دست رسول خدا که در هنگام بیعت شان بالاى دست آنان است ، دست خداست که بالاى دست آنان است ، با این که دست رسول الله بالاى دست آنها بود. |
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خداى تعالى فرموده است : کلمه لا اله الا الله قلعه مستحکم من است ، هر کس وارد آن شود از عذاب ایمن گردد. |
در قرآن کریم آمده : قل ان صلاتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین لا شریک له و بذلک امرت و انا اول المسلمین ؛ (293) بگو نماز من و قربانى من و زندگى من و مرگ من براى خدا آن پروردگار جهانیان است ، او را شریکى نیست ، به من چنین امر شده است و من از نخستین مسلمانانم . |
مرحوم هیدجى ، محشى منظومه ملا هادى ، دیوانى دارد، او قضیه جالبى نقل مى کند، مى گوید: مقدسى بود در محله اى و یا روستایى ، شبى براى عبادت به مسجد رفت ، مسجد خالى بود، دو رکعت نماز که به جا آورد، صداى خش خشى از گوشه هاى مسجد شنید، با خود گفت : پس من تنها در مسجد نیستم ، کس دیگرى هم گویى در مسجد هست ، سپس شیطان او را وسوسه کرد و شروع کرد با صداى بلندتر نماز خواندن ولا الضالین را با مد تمام کشیدن ! به خیال این که فردا آن ناآشنا، در ده و محله منتشر مى کند که فلانى ، دیشب در مسجد، تا صبح مشغول راز و نیاز بود و نماز نافله به جا مى آورد این مقدس مآب بیچاره ، به همین خیال ، حتى شب را هم به منزل نرفت و تا صبح مشغول نماز و راز بود. صبح که هوا روشن شد، وقتى که خواست از مسجد خارج شود، دید سگى نحیف و ضعیف از گوشه شبستان آمد و از در بیرون رفت . یک باره فهمید که همه آن خش خش ها، از این سگ بوده که از سرماى شب ، به داخل مسجد پناه آورده است و همه نماز نافله ها و گریه ها و اشک هاى جناب مقدس هم به جاى تقربا الى الله ، تقربا الى الکلب بوده است . (294) |
روایت است که : روزى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نزد چوپان گوسفندانش رفت ، (حضرت مشاهده نمود که ) چوپان ، لباسش را در آورده بود. چون پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را دید، لباسش را بر تن نمود. حضرت صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: برو! ما نیازى به چوپانى تو نداریم ، چون ما خاندانى هستیم که کسى را که ادب خدا نگاه ندارد و در خلوت از او حیا ننماید، به کار نمى گیریم . (295) |
رب اجعلنى مقیم الصلوة و من ذریتى ربنا و تقبل دعاء # ربنا اغفرلى و لوالدى و للمؤ منین یوم یقوم الحساب ؛ (296) اى پروردگار من ! مرا و فرزندان مرا بر پاى دارندگان نماز گردان ، اى پروردگارما! دعاى مرا بپذیر، اى پروردگار ما مرا و پدرم و مادرم و همه مؤ منان را در روز حساببیامرز. |
(297) خداوند سبحان مى فرماید: ان الذین توفاهم الملائکة ظالمى اءنفسهم قالوا فیم کنتم ؛ آنان که ملایکه ارواح شان را قبض مى کنند در حالى که ستمکار به نفس خود بودند،، ملایکه بدیشان گویند: در چه کار بودید؟ (298) |
خداوند عزوجل فرماید: فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون ؛ (299) پس واى بر نمازگزارانى که از نماز خود غافل اند. |
یکى از فضیلت هاى نماز جماعت این است که هر انسانى یک صفت یا بیشتر از اوصاف خوبى و کمالات انسانى را دارد. به فرض اگر یک انسان کامل باشد تا چه اندازه واسطه نزول برکات خواهد بود، انسان هاى در صلوة جماعت کاءن یک انسان کامل و یا ظل و مثال او را تشکیل مى دهند که آن نماز واسطه نزول برکات خواهد بود. (300) |
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: نه من کلمه اى چون لا اله الا الله گفته ام و نه کسانى که پیش از من بوده اند. و نیز فرمود: بهترین عبادت ، گفتن لا اله الا الله است . |
حواریون عیساى پیامبر به او گفتند: ما با چه کسى همنشینى کنیم ؟ حضرت عیسى علیه السلام فرمود: کسى که دیدار او شما را به یاد خدا بیاندازد و وقتى به سخن مى آید، حرف او موجب فزونى دانش شما بشود، چیزى به شما یاد بدهد... رفتار و کردار او شما را در آخر کار آخرت ترغیب و تحریص کند. (301) |
شنیدم که ابو جعفر علیه السلام فرمود: اى ابا نعمان ! مردم تو را فریب ندهند و از نفست غافل نکنند؛ هر چه به تو رسد همراه تو خواهد بود نه همراه آنان . روزت را به بیهودگى سپرى مکن ؛ چه همراه تو کسانى هستند که عمل تو را ثبت مى نمایند. پس نیکوکارى کن که هیچ چیز را به جستجو و طلب نمى بینم که از عمل نیک ، که گناه پیش را از میان مى برد، بهتر باشد. (302) |
گویند: عالمى گربه اى داشت ، در اثر تکرار عبادت و نماز، هر موقع که او به نماز مى ایستاد، گریه هم رکوع و سجود مى کرد، بعد گفتند: کرامت این عابد همین است . (303) |
خداوند سبحان مى فرماید: الذین تتوفاهم الملائکة ظالمى انفسهم فاءلقوا السلم ما کنا نعمل من سوء بلى ان الله علیم بما کنتم تعملون ؛ کسانى که ملایکه ارواح شان را قبض مى کنند در حالى که ستمکار به نفس خود بودند، پس سر تسلیم پیش نهند گویند: ما بد نکردیم ! آرى ! بد کرده اید. همانا خداوند به آن چه کرده اید داناست . (304) |
رسول خدا (ص ) فرمود: ان هذا القرآن ماءدبة الله فتعلموا ماءدبته ما استطعتم ، و ان اصفر البیوت لبیت (لجوف - خ ل ) اصفر من کتاب الله (رسول خاتم صلى الله علیه و آله و سلم .) قرآن سفره رحمت رحیمیه است که فقط براى انسان گسترده شده است . طعام این سفره ، غذاى انسان است که به ارتزاق آن متخلق به اخلاق ربوبى مى گردد، و متصف به صفات ملکوتى مى شود و مدینه فاضله تحصیل مى کند. و هیچ کس از کنار این سفره بى بهره بر نمى خیزد. (305) |
خداوند سبحان مى فرماید: و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله اءمواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ؛ کسانى را که در راه خدا کشته شدند مرده مپندارید بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان به ایشان روزى مى دهند. (306) |
ابن خلکان در شرح حال شیخ رییس نقل کرده است که : هر گاه مساءله اى بر وى دشوار مى شد، وضو مى گرفت و به مسجد جامع مى رفت و نماز مى گزارد و خداى عزوجل را مى خواند که آن را بر وى آسان گرداند و آن در بسته را به روى او بگشاید. (307) |
صلوات بر محمد و آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم فعلى از افعال ما است و علم و عمل هر دو جوهرند که گوهر انسان را مى سازند و عین حقیقت و ذات انسان مى شوند و انسان کامل مبراى از امکان ، استعدادى است که در کمال به فعلیت رسیده است ، هر چند عبد شکور است ، پس بدان که صلوات عاید ما مى شود که از نقص به کمال و از قوه به فعلیت مى رویم نه عابد آنکه خود عارى از قوت است . (308) |
امام صادق علیه السلام فرمود: کلمه لا اله الا الله بهاى بهشت است . |
امام زین العابدین علیه السلام فرمود: ان الله عزوجل علم اءنه یکون فى آخر الزمان اقوام متعمقون فاءنزل الله تعالى قل هو الله احد، و الآیات من سورة الحدید - الى قوله : و هو علیم بذات الصدور فمن رام و راء ذلک فقد هلک . (309) صدرالمتاءلهین مى گوید: من پیوسته در این آیات تفکر مى کردم تا وقتى این حدیث را دیدم از شوق گریه کردم . امام علیه السلام فرمود: چون خداوند مى دانست که در آخر زمان مردمى متعمق ، مو شکاف ، دانش پژوه ، فحاص ، بحاث ، پیدا مى شوند براى آنها سوره قل هو الله احد و آیات اول سوره حدید تا علیم بذات الصدور را فرستاد، تا هر فیلسوف متاءله متعمق ، و هر عارف پخته و گردنه ها پیموده و مراحل و منازل سیر کرده ، بخواهد در معرفة الله سخن بگوید و در دریاى بیکران معارف الهى غواصى بنماید، سوره اخلاص و آیات اول سوره حدید آنها را بیان فرموده است ، و میزان قسط همه آراء و عقاید است .(310) |
خداوند سبحان مى فرماید: و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها ؛ از آن خداست نیکوترین نام ها، بدان نام هایش بخوانید. |
شخصى در حضور وصى از خداوند طلب غفران نموده ، مى گوید: استغفر الله ، امیر مؤ منان در پاسخ مى فرماید: مادرت به عزایت بنشیند! آیا مى دانى که استغفار چیست ؟ استغفار، مقام والا مرتبگان است . استغفار نامى است که آن را شش معنا (و شرط) است : اول : پشیمانى بر گذشته . دوم : تصمیم بر آن که تا ابد گرد گناه نآیى . سوم : آن که حقوق خلایق را بدانان باز دهى ؛ چنانکه خداوند را ملاقات کنى بدون آن که حقى بر گردنت باشد. چهارم : آن که هر عمل واجبى که ضایع کرده اى قضا و حقش را ادا کنى . پنجم : گوشتى که از حرام بر بدنت روییده ، با سختى ناراحتى بر گناهانت آب کنى ؛ چنانکه پوستت به استخوان رسد و گوشتى تازه روید. ششم : به بدنت درد عبادت و طاعت رسانى ؛ همچنانکه شیرینى گناه بدان رسانیده اى ؛ پس چون چنین کردى ، حال بگو استغفرالله ! (311) |
از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت است که فرمود: هیچ یک از شما نمیرد جز آن که به عاقبت خویش علم بیابد و جایگاه خویش را در بهشت یا دوزخ ببیند. (312) |
در اواخر کتاب کشکول شیخ بهایى است . در حدیث است که چون پیرى کهنسال توبه کند، ملایک گویند: حال که حواست به سستى و ناتوانى رسیده و نفست به سردى گراییده (توبه مى کنى )؟! (313) |
خداوند سبحان مى فرماید: الا عباد الله المخلصین # اولئک لهم رزق معلوم # فواکه و هم مکرمون# فى جنات النعیم # على سرر متقابلین # یطاف علیهم بکاءس من معین # بیضاء لذة للشاربین # لافیها غول و لا هم عنها ینزفون ؛ مگر بندگان مخلص خدا، که آنها راست رزقى معین ، از میوه ها و گرامى داشتگانند در بهشت هاى پر نعمت ، بر تخت هایى که روبه روى هم اند و جامى از چشمه خوشگوار میان شان به گردش در آید، سفید است و نوشندگانش را لذت بخش ، نه عقل از آن تباهى گیرد و نه نوشند مست شود. |
در حدیث است که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در حال نماز بود که مردى بادیه نشین در نماز خود چنین مى گفت : خداوندا! من و محمد را مشمول رحمت خویش قرار داده و نه کسى دیگر را! پس چون پیامبر صلى الله علیه و آله نماز را سلام گفت ، خطاب به بادیه نشین فرمود: رحمت واسعه الهى را تنگ کردى (محدود و سنگین نموده اى ). (314) |
امام صادق علیه السلام فرمود: روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از حارثة بن مالک بن نعمان انصارى پرسید: چگونه اى اى حارثة بن مالک ؟ حارثه عرض کرد: مؤ منى واقعى ، اى رسول خدا! حضرت صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: هر چیزى را حقیقت و نشانه اى است ؛ حال حقیقت و نشانه قول تو چیست ؟ گفت : اى رسول خدا! نفس خویش را از دنیا دور ساخته ام و شبم را به بیدارى مى گذرانم ، و روزم را به تشنگى سپرى مى نمایم . گویى عرش خداى را مى بینم که محاسبه و حساب مردم بر پا شده است . بهشتیان را مى نگرم که به زیارت یکدیگر مى روند، و فریاد و ناله دوزخیان را مى شنوم که در آتش اند. (چون سخن او بدین جا رسید) پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: تو بنده اى هستى که خداوند قلبش را نورانى گردانیده ؛ پس حال که بصیر و بینا گشته اى ، بر آن ، ثابت و استوار باش ! حارثه گفت : اى رسول خدا! براى من دعا نمایید تا در رکاب شما به شهادت رسم ! پس حضرت نیز چنین کرد و فرمود: خداوندا! شهادت را روزى اش گردان ! چند روز بعد، حارثه ، به فرمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در جنگى شرکت جست جنگ شروع شد و او نفر هشتم و یا نهمى بود که به فیض شهادت نایل آمد. در روایتى دیگر که کلینى از ابوبصیر نقل مى کند، حارثه دهمین نفرى است که بعد از جعفر بن ابى طالب به شهادت مى رسد.(315) |
زرارة از امام باقر یا امام صادق علیه السلام نقل مى کند: خداى تبارک و تعالى براى آدم در فرزندانش چنین مقرر فرمود که چون کسى هست به انجام کارى نیک بندد و آن را به انجام نرساند، یک حسنه برایش نوشته شود و چون آن را به انجام رساند، ده حسنه برایش نوشته شود، و چون کسى همت به انجام کارى زشت بندد و آن را انجام ندهد، چیزى بر او نوشته نشود، و اگر آن را به انجام رساند، تنها یک گناه بر او نوشته شود. (316) |
خداوند سبحان فرمود: ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اءکبر ؛ همانا آدمى را از هر کار زشت و منکر باز مى دارد و یاد خدا بزرگ تر است . (317) |
خداوند سبحان فرمود: اءقم الصلوة لذکرى نماز بگزار تا مرا یاد کنى . (318) |
الهى ! عارف را با عرفان چه کار، عاشق معشوق بیند نه این و آن . (319) |
ابن عباس گوید: از على - که خدا از او خشنود گردد - پرسیدم : چرا در سر آغاز سوره برائت بسم الله الرحمن الرحیم نوشته شده است . در پاسخم فرمود: چون بسم الله ... پناه و زنهار است و در برائت زنهارى نیست ، با فرمان دست بر قبضه شمشیر زدن و بر فرق مشرکین کوبیدن نازل شده است . (320) |
دعا، کلید عطاء و وسیله قرب الى الله ، تعالى و مخ عبادت و حیات روح و روح حیات است . |
الهى ! از نماز و روزه ام توبه کردم به حق اهل نماز و روزه ات توبه این نااهل را بپذیر! (321) |
الهى ! عبادت ما قرب نیاورده بعد آورده است ، که فویل للمصلین الذین هم فى صلاتهم ساهون ! |
رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم گفت : جعلت قرة عینى فى الصلوة ؛ آنچه که مایه خنکى ، سرور و آرامش چشم من است در نماز قرار داده شده . صلوة سبب مشاهده است ، و مشاهده محبوب قرة عین محب است ، زیرا که صلوة مناجات بین حق تعالى و عبد اوست چنانکه فرمود: فاذکرونى اذکرکم ، و رسولش فرمود: المصلى یناجى ربه . حق تعالى فرمود: به یاد من باشید تا به یاد شما باشم . رسول خدا فرمود: نمازگزار با خدایش نجوا مى کند. (322) |
یکى از برکات نماز، این است که انسان را از تعلقات دنیوى اعراض مى دهد و به ملکوت عالم مى کشاند که رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: ان المصلى یناجى ربه . (323) |
حواریون عیساى پیامبر به او گفتند: ما با چه کسى همنشینى کنیم ؟ حضرت عیسى علیه السلام فرمود: کسى که دیدار او شما را به یاد خدا بیاندازد و وقتى به سخن مى آید، حرف او موجب فزونى دانش ما بشود، چیزى به شما یاد بدهد... رفتار و کردار او شما را در کار آخرت ترغیب و تحریص کند. (324) |
ابو امامه ، از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمود: فرشته جانب چپ ، شش ساعت ، قلم از نوشتن عمل بنده خطا کار یا زشتکار باز نگاه دارد. پس چنانچه پشیمان شود و از خداى بخشش طلبد، آن را ننویسد، وگرنه یک گناه بر او نخواهد نوشت . در روایت دیگر است : فرشته جانب راست ، بر فرشته جانب چپ ، امیر است . پس چون بنده اى عملى نیک انجام دهد، هست برابرش برایش بنویسد، و چون عملى زشت به انجام رساند و فرشته جانب چپ اراده کند که آن را بنویسد، فرشته جانب راست او را گوید: باز ایست ، و او هفت ساعت باز ایستد. اگر از خداوند طلب بخشش کند، بر او چیزى ننویسد، و چنانچه چنین نکند تنها یک عامل زشت بر او نوشته شود. (325) |
در دعا باید توجه داشت که هیچگاه داعى با دست خالى بر نمى گردد. زبان روایات در این امر بسیار شیرین است . اءتم فوائد و اءهم مصالح ، آن اصلاح جوهر نفس ناطقه و لسان استعداد است که انسان آن را در دعا بر اثر تقرب به حق سبحانه تحصیل مى کند. خلاصه آنچه که براى تحصیل آن به دعا نشسته اى ، بهتر از آنکه مى خواهى عایدت مى شود و اگر آن حاجت مخصوص تو برآورده نشد، غمگین مباش که تبدیل به احسن شده است . و قال ربکم ادعونى اءستجب لکم ؛ (326) پروردگارتان گفت : بخوانید مرا تا شما را پاسخ گویم . |
خداوند سبحان مى فرماید: مثل الجنة التى وعد المتقون فیها اءنهار من ماء غیر آسن و انهار من لبن یتغیر طعمه و اءنهار من خمر لذة للشاربین و اءنهار من عسل مصفى و لهم فیها من کل الثمرات و مغفرة من ربهم ، الآیة ؛(327) وصف بهشتى که به پرهیزگاران وعده داده شده این است که در آن نهرهایى است از آب هایى تغییر ناپذیر و نهرهایى از شیرى که طعمش دگرگون نمى شود و نهرهایى از شراب که آشامندگان از آن لذت مى برند و نهرهایى از عسل مصفى و در آنجا هر گونه میوه که بخواهند هست و نیز آمرزش پروردگارش . |
الذین تتوفاهم الملائکة طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنة بما کنتم تعملون ؛ کسانى که ملایکه ارواح شان را قبض مى کنند در حالى که پاکیزه بودند، ملایکه به آنان مى گویند: درود بر شما، داخل بهشت شوید به آن چه که عمل کرده اید. (328) |
شیخ عارف محیى الدین عربى در باب شصتم فتوحات ، و صدر المتاءلهین در اسفار روایت نقل کرده اند که : روزى رسول خدا (ص ) با یارانى در مسجد نشسته بودند که آواز سهمگین فرو افتادن چیزى را شنیدند پس ترسیدند. رسول خدا (ص ) گفت : مى دانید آواز چیست ؟ گفتند: خدا و رسولش دانایند. رسول خدا (ص ) گفت : سنگى از بالاى جهنم هفتاد سال است که افتاده و اینک به قعر جهنم رسیده است و این آواز هولناک از سقوط آن سنگ برخاست . پس هنوز رسول خدا (ص ) از کلام خود فارغ نشده بود که از خانه منافقى صداى گریه اهل و عیالش بلند شد که آن منافق در آن وقت بمرد و هفتاد سال عمر او بود و رسول الله گفت : الله اکبر! سپس شیخ گوید که : علماى صحابه از این گفتار رسول خدا (ص ) دریافتند که این حجر آن منافق است و وى از آن روزى که آفریده شد به سوى جهنم مى رفت تا آن که عمرش به هفتاد رسید و چون بمرد در قعر جهنم قرار گرفت . خداوند فرمود: ان المنافقین فى الدرک الاءسفل من النار پس آن صدا را شنیدند تا عبرت بگیرند. (329) |
روزى معاذ بن جبل خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله رسید. حضرت پرسید: چگونه صبح کردى اى معاذ؟ گفت : در حالى که به خدا ایمان دارم . فرمود: هر سخنى را، مصداقى و هر حقى را حقیقتى است ؛ مصداق سخن تو چیست ؟ گفت : اى پیامبر خدا! صبحى نیست ، جز آن که گمان نمى برم ، شبش را نبینم و شبى نیست ، جز آن که امیدى به صبح آن ندارم . گامى بر ندارم ، جز آن که گمان مى برم که فرصت برداشتن گام بعدى را نخواهم یافت . گویى تمام امت ها را مى بینم ، که با نبى خود و نیز با بتانى که بدل از خداى مى پرستیده اند، به حساب نشسته اند. گویى عقوبت و عذاب دوزخیان ، و ثواب و پاداش بهشتیان را مى نگرم . (چون سخنش بدین جا رسید) رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: حال که دانستى ، پس بدان ملزم باشد و از دستش مده ! (330) |
الهى ! آن که در نماز، جواب سلام نمى شنود، هنوز نمازگزار نشد. ما را با نمازگزاران بدار! |
قرآن کریم ، صورت کتیبه انسان کامل است ؛ یعنى صورت حقیقت محمدیه صلى الله علیه و آله در قرآن کریم آمده است : ان هذا القرآن یهدى للتى هى اءقوم و لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة . هر اندازه که به قرآن نزدیک شوى ، به انسان کامل نزدیک شده اى . به حظ بهره ات از قرآن بنگر! حقایق آن ، درجات ذات و مدارج عروجند. |
معلم ثانى ، فارابى ، در فصوص چه نیکو گفته است : علاوه بر لباس که بر تن دارى ، بدن نیز به نوبه خود، پرده است . پس بکوش تا این حجاب را رفع نمایى ، تا لاحق شوى و در طلب آنچه در علاقه و مباشرت آن است نباشى . اگر معذب شوى واى بر تو! و اگر ایمن مانى خوشا به حالت ! که در این صورت تو در پوشش بدنت ، در اوج ملکوت هستى ، چیزهایى را مى بینى که هیچ چشمى ندیده ، و مى شنوى آنچه را که هیچ گوشى نشنیده و بر قلب هیچ کس خطور نکرده است . پس حق ، عهدى با تو بسته است ، تا نزد او به تنهایى روى . (331) |
خداوند سبحان مى فرماید: ان للمتقین مفازا # حدائق و اءعنابا # و کواعب اءترابا و کاءسا دهاقا # لایسمعون فیها لغوا و لا کذابا # جزاء من ربک عطاء حسابا ؛ پرهیزگاران را جایى است که در امان از هر آسیب اند. بستان ها و تاکستان ها. و دخترانى همسال با پستان هاى برآمده . و جام هاى پر، نه سخن بیهوده شنونده و نه دروغ . و این پاداشى است کافى از جانب پروردگارت . (332) |
بر تو باد تلاوت قرآن و عمل به آن و انجام فرایض و شرایع و حلال و حرام و امر و نهى آن ! شب و روز، آن را تلاوت کن ! چه قرآن عهد و پیمان خداست با خلق . پس لازم است هر مسلمانى هر روز به پیمان خود بنگرد؛ اگر چه پنجاه آیه باشد. و بدان که درجات بهشت بر تعداد آیات قرآن است . پس روز قیامت به قارى قرآن گفته مى شود: بخوان و مقام و درجه خود را افزون گردان ! در بهشت غیر از پیامبران و صدیقان ، بالاترین درجات ، از آن قارى قرآن است . (333) |
بنده حریم اساتید را بسیار حفظ مى کردم ، سعى مى کردم در حضور استاد به دیوار تکیه ندهم . سعى مى کردم چهار زانو بنشینم ، حرف را مواظب بودم زیاد تکرار نکنم ، چون و چرا نمى کردم که مبادا سبب رنجش استاد بشود، مثلا من یک وقتى محضر همین آقاى قمشه اى (مرحوم حاج میرزا مهدى الهى قمشه اى ) نشسته بودم ، خم شدم و کف پاى ایشان را بوسیدم ، ایشان برگشتند و به من فرمودند: چرا این کار را کردى ؟ گفتم : من لیاقت ندارم که دست شما را ببوسم ، براى بنده خیلى مایه مباهات است ، خوب چرا این کار را نکنم ؟... (334) (335) |
برادرم ! نعمت بیدارى روزى هر بى سر و پا نمى شود و این پیک کوى وفا با هر دلى آشنا نمى گردد، و هر مشامى این نسیم صبا را بویا نمى شود و هر زبانى به ذکر آن گویا نمى گردد. بیدارى مى تلخ وش است ، با هر کامى سازگار و گوارا نیست ، چه اءم الخبائث است ، هر که آن را نوشیده ؛ بلکه اندکى از آن چشیده است ، از مشتهیات نفسانى حتى از حور و غلمان چشم پوشیده است و دست کشیده است . (336) |
الهى ! شکرت که دولت صبرم دادى تا به مملکت فقرم رساندى . (337) |
از امام صادق علیه السلام از این کلام خداى تعالى پرسش شد که : کسى که با اعمال زشت ، تمام عمر اشتغال ورزد تا آن گاه که مشاهده مرگ کند، در آن هنگام پشیمان شود و گوید: اکنون توبه کردم ، توبه اش پذیرفته نیست . امام در پاسخ فرمود: (یعنى ) هنگامى که امر آخرت را به چشم بیند. (338) |
حسبنا الله و نعم الوکیل براى محفوظ بودن از بدان و از بیم و بدى آنان . |
امام جواد علیه السلام فرمود: هیچ دو مردى به گرد یکدیگر نیامدند، جز آنکه بهترین شان نزد خدا، کسى که مؤ دب تر است . پرسیدند: اى فرزند رسول خدا! ما آن را نزد مردم دانیم که چیست ، اما بیان فرما که نزد خداوند چیست ؟ فرمود: قرآن را همان گونه که نازل شده است قرائت کنید و سخن ما را همان طور که گفته ایم ، روایت کنید و خداوند را به حالتى که محتاج و نیازمند اویید بخوانید. (339) |
در کتاب اصول کافى ، از کنانى نقل است که چون امام صادق علیه السلام را از معناى این آیه که : اى مؤ منان ! به سوى خدا توبه کنید؛ توبه اى نصوح ، پرسید؟ امام در پاسخ فرمود: (یعنى ) بنده از گناه توبه کند و سپس بدان باز نگردد.(340) |
شخصى در معیت امام صادق علیه السلام از آن جناب سؤ الاتى مى کرد تا وقتى به بازار مسگرها رسیدند، از امام سؤ ال کرد: مس چیست ؟ فرمود: نقره فاسد شده است و دوایى دارد که چون آن را به مس زنند نقره خالص شود. سایل نپرسید که آن دوا چیست ، مترجم آلمانى خیلى به سایل عصبانى شده است که چرا نپرسیدى دواى آن چیست ؟ |
از امام صادق علیه السلام نقل شد: پس از مرگ ، آدمى را اجرى نرسد مگر به سه خصلت : (اول ) صدقه اى که در ایام حیات بنیان نهاده است و این صدقه ، پس از مرگش همچنان جارى باشد و (دوم ) سنتى که از خود بر جاى نهد و پس از مرگش همچنان بدان عمل شود، و (سه دیگر) فرزندى صالح از خود باقى گذارد که برایش استغفار کند. (341) |
حدیثى است از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله که مى فرماید: خداوند توبه بنده را مادم که غرغره نکرده است مى پذیرد. در این جا مراد از غرغره ، هنگامى است که مرگ فرا رسیده و روح در حال فیض است .(342) |
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم خطاب به ابوذر در روایتى مى فرماید: بر عمر خویش ، بیش از درهم و دینارت بخیل باش ! |
امام متقین ، قائد غیر محجلین و امیر مؤ منان مى فرماید: اى بندگان خدا از مرگ و نزول آن بترسد و آماده شوید! زیرا مرگ امرى است بس عظیم ؛ چرا که همراه مرگ یا شر ابدى است و خیر ابدى . هیچ کس از شخص نیکوکار به بهشت ، و از بدکار به جهنم نزدیک تر نیست . روح هیچ انسانى را بدنش جدا نمى شود، مگر آن که خود مى داند به کجا مى رود؛ به سوى بهشت و یا به جهنم و آتش ؟ دشمن خداست و یا دوست او؟ اگر دوست خدا باشد، درهاى بهشت بر روى او گشوده مى شود و راهش براى او هموار مى گردد و به آنچه که خدا براى دوستانش ، از فراغت بال و خلاصى از هر گونه سختى و رنج فراهم نموده است ، مى نگرد، و اگر دشمن خدا باشد، درهاى جهنم به روى او گشوده مى شود و راهش براى او هموار مى گردد و همه زشتى هاى آن را در برابر چشمان خود مى بیند. اى بندگان خدا! بدانید که در پشت این روز، روز سخت و بزرگى است ؛ که قعر آتش آن بس عمیق و حرارت آن بسیار شدید، و عذابش همیشه تازه و تازیانه هایش از آهن و نوشیدنى آن از خون چرک آلوده است . عذاب آن آرام نگیرد و ساکنان آن نمیرند. خانه اى است که رحمت خدا در آن ، جاى ندارد و هیچ دعایى در آن اجابت نشود. (343) |
امام امیر المؤ منین على علیه السلام فرمود که : حضرت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم پاره اى از لشکر براى (جهاد با دشمن فرستاد)، چون باز گشتند رسول خدا بدیشان گفت : خوش آمدند گروهى که جهاد اصغر کردند و جهاد اکبر برایشان باقى است . گفته شد: اى رسول خدا! جهاد اکبر چیست ؟ فرمود: جهاد نفس . سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: برترین جهاد آن است که کسى با نفس خود که در میان دو پهلوى اوست جهاد کند. (344) |
الهى ! همه از گناه توبه مى کنند، حسن را از خودش توبه بده ! (345) |
فرمودند: حاج میرزا حسین قاضى از شاگردان مرحوم میرزاى شیرازى بود و چون از نزد میرزا خواست خداحافظى کند و به تبریز برود، مرحوم میرزا به او گفت : حالا که مى روى شب و روزى یک ساعت به خود بپرداز! بعد از چندى که مرحوم میرزا از دیگران درباره مرحوم حاج میرزا حسین قاضى حال پرسید، در جواب گفتند: آقا آن یک ساعت تبدیل به 24 ساعت شده که همواره در مراقبت و حضور و عزلت بود. اما عزلتى که : (346) |
یکى از کلمات دلنشین مرحوم حاج سید على قاضى این است که : اگر انسان نصف عمر خود را در پیدا کردن کامل صرف کند جا دارد. آن که مرحوم شیخ آقا بزرگ در حق مغفور له قاضى فرمود: فراءیته مستقیما فى سیرته نکته اى بسیار ارزشمند است ؛ چه عمل عمده در سلوک الى الله استقامت است ، نزول برکات و فیض اى الهى بر اقر استقامت است .
|
رسول خدا (ص ) فرمود: من قراء سورة الواقعه کل لیلة لم تصبه فاقة اءبدا ؛ هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند، هیچ گاه تنگدستى به او روى نمى آورد. (347) |
خداوند سبحان مى فرماید: و السابقون السابقون # اولئک المقربون # فى جنات النعیم - الى قوله تعالى - یطوف علیهم ولدان مخلدون # باءکواب و اءباریق و کاس من معین# لایصدعون عنها و لا ینزفون ؛ (348) |
از امام صادق علیه السلام روایت شده است : شش خصلت است که مؤ من را پس از مرگ سود بخشد: (یکى ) فرزندى صالح که برایش استغفار کند، و (دوم ) قرآنى را که قرائت کرده ، و (سوم ) چاه آبى که حفر کرده و (چهارم ) درختى که غرس کرده و (پنجم ) صدقه آبى که جارى نموده و (ششم ) سنت حسنه اى که بنیان نهاده است و پس از او همچنان بدان عمل شود. (349) |
خداوند سبحان مى فرماید: ان الاءبرار لفى نعیم # على الاءرائک ینظرون # تعرف فى وجوههم نصرة النعیم # یسقون من رحیق مختوم # ختامه مسک و فى ذلک فلیتنافس المتنافسون # و مزاجه من تسنیم # عینا یسرب بها القربون ؛ هر آینه نیکان در نعمت اند. بر تخت ها نشسته و نظاره مى کنند، بر چهره شان طراوت نعمت را بشناسید، از شرابى خالص که بر سر آن مهر نهاده اند سیراب مى شوند، مهر آن مشک است و پیشدستى کنندگان در آن بر یکدیگر پیشدستى مى کنند، مزاج آن از تسنیم است و آن چشمه اى است که مقربان خدا از آن مى آشامند. |
آن کسى که کشیک نفس خویش مى کشد، در مقام تجلیه است ، مى بایستى ظاهرش و آداب و معاشرت دنیایى او مطابق دستورات الهى باشد. و اما آرایش روح و جان را تحلیه مى نامند. تخلیه زینت است ، آراستن جان است ، باید به فکر آراستن خود بود، هر چند که در حقیقت خداوند سبحان برون آرا و درون پرور است . به تعبیر شریف سنایى غزنوى :
|
امام صادق علیه السلام از قول پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نقل مى کند که آن جناب فرمود: اءفضل الناس من عشق العبادة فعانقها و اءحبها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها، فهو لایبالى على ما اءصبح من الدنیا على عسر اءم على یسر . با فضیلت ترین مردم کسى است که به عبادت عشق ورزد و با آن دست به گردن شود و آن را به دل دوست بدارد و به تن به جا آورد و در آن جدیث داشته باشد. چنین کسى باک ندارد که در دنیا بر چه حالتى است ؟ بر سختى یا بر آسانى . |
(351) قوله سبحانه و تعالى : فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا و خر موسى ضعقا ؛ (352) چون پروردگارش به کوه تجلى کرد، کوه را خرد کرد و موسى بى هوش بیافتاد. |
مرحوم استاد آیت الله قمشه اى در حالى که یکى از افراد شاخص در علم و فرهنگ و ادب بودند مع ذلک زندگى ساده و بى آلایشى داشتند. مرحوم استاد الهى قمشه اى با آنکه مى توانست زندگى مرفهى فراهم آورد؛ لیکن همواره سعى داشت از ظواهر دنیوى چشم بپوشد. یکى از شاگردانش در این باره گفته است : به ظواهر دنیا بسیار بى علاقه بود؛ مثلا علاقه اى نداشت در منزلش وارد مى شد تمام تعلقات دنیوى را فراموش مى کرد. (353) |
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: و الله لقد تجلى الله عزوجل لخلقه فى کلامه و لکن لایبصرون ؛ سوگند به خدا که خداوند در کلام خود براى مدرم تجلى نموده است ولى آنان نمى بینند. (354) |
قرآن ، منبع آب حیات است و از اوصافى که براى خودش آورده است این است که فرموده : من آب حیاتم . یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسوله اذا دعاکم لما یحییکم (355) انسان باید این آب حیات را بنوشد تا شاداب و شکوفا بوده باشد، تا سعادت ابدى پیدا کند. به نوشیدن این آب حیات اسماء الله تکوینى در او پیاده مى شود، خودش مى شود اسماء الله ، نه تنها به مفاهیم اسماء آگاهى پیدا مى کند؛ بلکه آن حقایق را مى یابد، مى چشد، لمس مى کند، دارا مى شود. (356) |
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: ان الجنة لا عشق لسلمان من سلمان للجنة ؛ به درستى که عشق بهشت به سلمان ، از عشق سلمان به بهشت بیشتر است . (357) |
امام سجاد علیه السلام در مناجات العارفین مى فرماید: الیه فاجعلنا من الذین توشجت اشجار الشوق فى حدائق صدورهم ، و اءخذت لوعة محبتک بمجامع قلوبهم ، فهم الى اءوکار الاءفکار یاءؤ ون ، و فى ریاض القرب و المکاشفة یرتعون ، و من حیاض المحبة بکاس الملاطفة یکرعون ؛ خداوندا! ما را کسانى قرار ده که درختان عشق به تو در باغ سینه هاشان به هم پیوسته و سوز محبتت سراسر دل شان را فرا گرفته است . پس آنان به آشیان هاى افکار پناه مى برند و در سبزه زارهاى قرب و شهود چرا مى کنند (مى خرامند) و از حوض هاى محبت با جام ملاطفت مى آشامند. (358) |
گفت ناطق محمدى : رب زدنى فیک تحیرا؛ پروردگارا! تحیر مرا در خود زیاده ساز! یعنى علم مرا در تو مزید کن که هر گاه که در تو ادراک من زیاده شود حیرت من بیشتر گردد از کثرت علم من به وجوه و نسبى که ذات تر است . (359) |
هر که خواهد که نفس الهى را بشناسد، باید که عالم را بشناسد از آن که عالم صورت نفس الهى است ، پس هر گاه که عالم را، به حقیقتش بشناسى ، نفس الهى و نفس خود را نیز بشناسى . فانه من عرف نفسه فقد عرف ربه پس هر که نفس خود را بشناسد رب خود تواند شناخت . از آن که نفس او صورت و مظهر رب اوست ، پس هر که نفس خود را به معرفت دریابد، رب خود را تواند شناخت . (360) |
در عنفوان جوانى و آغاز درس زندگانى که در مسجد جامع آمل سرگرم به صرف ایام در اسم و فعل و حرف بودم . و محو در فرا گرفتن صرف و نحو، در سحرخیزى و تهجد عزمى راسخ و ارادتى ثابت داشتم ؛ در رؤ یاى مبارک سحرى به ارض اقدس رضوى تشرف حاصل کرده ام و به زیارت جمال دل آراى ولى الله اعظم ثامن الحجج على بن موسى الرضا (ع ) نایل شده ام . در آن لیله مبارکه قبل از آن که به حضور باهرالنور امام (ع ) مشرف شوم ، مرا به مسجدى بردند که در آن مزار حبیبى از احباء الله بود و به من فرمودند: در کنار این تربت دو رکعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه که برآورده است ، من از روى عشق و علاقه مفرطى که به عمل داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم . سپس به پیشگاه والاى امام هشتم سلطان دین رضا (ع ) و خاک درش تاج سرم رسیدم و عرض ادب نمودم بدون این که سخنى بگویم ، امام که آگاه به سر من بود و اشتیاق و التهاب و تشنگى مرا براى تحصیل آب حیات علم مى دانست فرمود: نزدیک بیا، نزدیک بیا نزدیک رفتم ، و چشم به روى امام گشودم دیدم با دهانش آب دهانش را جمع کرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود که : بنوش ، امام خم شد. و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع که گویى خواستم لب هاى امام را بخورم ، از کوثر دهانش آن آب حیات را نوشیدم و در همان حال به قلبم خطور کرد که امیر المؤ منین على (ع ) فرمود: پیغمبر اکرم (ص ) آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم که هزار در علم و از هر درى هزار در دیگر به روى من گشوده شد.(361) |
داود (ع ) خواست که بیت المقدس را عمارت کند، پس چند بار بنا کرد. پس چون از عمارت فراغت یافت منهدم شد. داود به تضرع و زارى عرض ، این حال به حضرت یارى کرد. جواب آمد: که این خانه من بر دست کسى که خون مردم ریخته باشد قائم نمى گردد. داود گفت : خداوندا! این خون ریختن نه در سبیل الله و طلب مرضاة الله بود؟ جواب آمد که : بلى ! ولیکن ! ایشان بندگان من بودند. گفت : بنیاد این خانه به دست بیگانه روا مدار و سر رشته مدار این جز به دست کسى که از من باشد مسپار. وحى آمد که : بانى این فرزند تو سلیمان خواهد بود. (362) |
فلسفه حرف مى آورد و عرفان سکوت . آن عقل را بال و پر مى دهد و این عقل را بال و پر مى کند. آن نور است و این نار. آن درسى بود و این در سینه . از آن دلشاد شوى و از این دلدار. از آن خدا جو شوى و از این خدا خو. آن به خدا کشاند و این به خدا رساند. آن راه است و این مقصد، آن شجر است و این ثمر، آن فخر است و این فقر، آن کجا و این کجا. (363) |
در روایات فریقین آمده است که : سوره اخلاص ثلث قرآن است و قرائت آن معادل ثلث قرآن . بیانش این است که اصول دین توحید و نبوت و معاد است و سوره اخلاص توحید است ، لذا اگر آیات توحیدیه قرآن را یک جا در نظر بگیریم سوره اخلاص همه آنها را حائز است و قرائت را مراتب بى نهایت است مطابق مراتب قرآن و از این مراتب یک مرتبه آن قرائت این نشاءه عنصرى است که با دهن و لفظ است و بواقى به مراتب عوالم در روایت آمده است که اقراء وارق پس چون سوره اخلاص را بخوانى و بالا بروى ، یک ثلث قرآن را قرائت کرده اى . (364) |
در حدیث صحیح چنین آمده که رسول خدا (ص ) فرمود: حق سبحانه و تعالى از امت من در مى گذراند و عفو مى فرماید آن چه را انفس ایشان بدان تحدث مى کند مادامى که تکلم به زبان نکنند. (365) |
اگر از خواب غفلت بیدار شدى و دریافتى که مسافرى و مقصد تو ان الى ربک المنتهى است ، مسافر از مقصد غافل نمى گردد. و این رب منتهى ، تعین اول است که حقیقت محمدیه است و متضمن نفائس در رولئالى اسماء و صفات است . (366) |
کتاب هر کس صندوق اسرار اوست ، نباید اسرار اشخاص را به بیگانگان ارائه داد. نمى نگرى که حق جل و على مى فرماید: ولا تشتروا بآیاتى ثمنا قلیلا و فرمود: و ما کان الله لیطلعکم على الغیب ؛ و فرمود: عالم الغیب فلا یظهر على غیبته اءحدا الامن ارتضى من رسول و چه قدر در روایات امر به کتمان شد، و تا چه اندازه اصحاب ائمه علیهم السلام که خواص بودند رازدار بودند. (367) |
رسول خدا (ص ) فرمود: ندانسته اى که حق سبحانه و تعالى مى گوید هر که مرا در نفس خود ذکر کند من نیز او را در نفس خویش ذکر کنم و هر که مرا در ملایى ذکر کند، من در میان جمعى بهتر از آن او را ذکر کنم . (368) |